ضرورت تشکیل خط سوم مبارزاتِ دموکراسی خواهی
عدم نگرش دموکراتیک و اتخاذ استراتژی های قدرت طلبانه
پویا عزیزی- آنچه امروزه به شکل پررنگی حرکت اعتراضی مردم ایران را سازماندهی و برنامه ریزی می کند، اپوزیسیون داخلی نظام جمهوری اسلامی یا همان اصلاح طلبان هستند که ترجیح داده اند عنان رهبری این حرکت را به میرحسین موسوی و مهدی کروبی سپرده و خود در نقش اتاق های فکر و مشاوران این دو ،و از طریق بیانیه ها و اظهارنظرهای این ها توده های معترض ایران را گرد حرکت مبارزاتی خود وحدت بخشند و هم اکنون بیش ترین هزینه ها را نیز می پردازند .
سوی دیگر اردوگاه اپوزیسیون بیرون از نظام جمهوری اسلامی است که تقریبا از زمان شکل گیری این جمهوری یا سالهای ابتدایی ِ آن به مبارزه مستقیم با آن پرداخته و خواهان براندازی است و همچنان در راه این خواسته مبارزه کرده و هزینه های گزاف پرداخته و می پردازد و اپوزیسیون داخلی را بخشی از نظام جمهوری اسلامی تلقی کرده، اقدامات و مبارزات آن را نه در راه رهایی توده های متفاوت مردم ایران ، بلکه راهی برای برون رفت نظام از خطر واژگونی و در هم شکستن ، زیر فشار مردمی می داند و می پندارد که در حرکت اعتراضی اش تنها و تنها دارد برای ماندگاری سیستماتیک نظام پیشین کوشش می کند .
اگر چه بیانیه هایی که از سوی سران اصلاحات و برخی گروه های بیرون از نظام صادر می شود پس زمینه هایی از دموکراسی خواهی را به همراه دارد اما اخلاق کلی ِ این گروه ها مادام که به حرکتی همدلانه بر مواضع مشترک دموکراتیک نرسد راه به اخلاق دموکراتیک نخواهد برد؛ چرا که از یک سو اصلاح طلبان هرگونه روابط و همدلی با گروه های دیگر را منجر به زیر ضرب برده شدن اصل حکومت و اصول نظام میدانند و از سوی دیگر نیز گروه های بیرونی همگامی با اصلاح طلبان را برگشت به تجربه ی تلخ تاریخی انقلاب 57 پنداشته و انچه از دل این استراتژی بیرون می آید را منجر به دیکتاتوریسم دیگری می دانند که خواه ناخواه خواسته های توده های متفاوت و طبقات جامعه ی رنگین ایرانی را که سرشار از قومیت ها، ادیان، و فرهنگ های متفاوت است بر اورده نخواهد کرد و دوباره به استراتژی حذف و سرکوب روی خواهد آورد .
این نگرش اخلاقی را تولید کرده است که رفتار براساس این اخلاق، از هر دو سوی جریان، توهم انقلابی و ضد انقلابی بودن را قدرت می بخشد . اما آنچه اکنون مسلم است تکامل صف بندی گروه های متفاوت تحول خواه است از سویی و از سوی دیگر ضرورت تحلیل و توانایی تولید خط دیگری از اخلاق سیاسی است که بتواند تنوع خواسته های توده های تحول خواه را با حفظ شخصیت و رنگ و تنوع شان و حفظ خصوصیات شان سامان بخشد و این مهم اکنون نیازمند اتخاذ روش و خط سیاسی مشترکی است که جز در اخلاق دموکراتیک نمی توان برای آن نمونه ای یافت .
اما استراتژی خط سومی بودن نیازمند حرکت هر دو سوی این گروهها به سمت مواضع مردمی است که هم اکنون ،تنها حقوق حقه ی خود را در قالب نظامی دموکراتیک و برابری خواه خارج از هرگونه سلطه ی ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک می طلبند . بی شک اگر ضرورت ائتلاف بر نقاط همدلی برای هردو گروه مورد بحث به عنوان مساله ای جدی مورد بررسی قرار نگیرد، نه تنها پیروزی هر کدام از آنها -اگر امکان پذیر هم باشد- به نمونه ای از نگرش حذفی و بازتولید انقلابی و ضد انقلابی گری خواهد انجامید بلکه عدم امکان پیروزی شان را بیش از همه ی این گمانها پر رنگ خواهد کرد؛ چرا که تنوع خواسته های جامعه و ناتوانی آن ها در قرارگیری، تحت عنوان دسته های قدرت طلب موضع آن ها را به موضع انفعالی خواهد کشاند که هم اکنون مد نظر حکومت جمهوری اسلامی است.
عدم نگرش دموکراتیک و اتخاذ استراتژیهای قدرت طلبانه و در پی آن انفعال بخش عظیمی از توده هایی که جای خود را در حرکت اعتراضی نمی یابند و انفعال آنان، منجر به سرکوب دیگران ، نهاد ها و سازمان هایی خواهد شد که به قصد تغییر و تحول به هر شکلی به مبارزه پرداخته اند. در ادامه ضمن پرداخت هزینه های گزاف از سوی گروه های مبارز منجر به اختناق دوباره و بازتولید فضایی وحشتناکتر از پیش خواهد شد و نظم خفقان آور دیکتاتوری را دوباره بر توده ها اعمال کرده و آن ها را به انزوایی کامل خواهد کشاند و ادامه این روند اگر خدمت به بقای دیکتاتوریسم نباشد چیست؟
اپوزیسیونهای حاضر چه بخواهند قبول کنند و چه نخواهند تنها مسیر آتی شان بر محور همدلی می تواند مردم را دوباره سازمان بخشیده و قشر منفعل شان را به صحنه ی خیابان بکشاند؛ و گرنه به تنهایی هیچ کدام از گروه های حاضر نه تنها نخواهند توانست از موقعیت رهبری و نمایندگی سیاسی کل اقشار جامعه برخوردار شوند بل که هیچکدام شان به تنهایی نخواهند نتوانست آلترناتیو حکومتی ولایی در دراز مدت باشند .
پس انچه باقی ماند ارتقاء سطح آلترناتیوهای حاضر است به سطحی از اخلاق و رفتار متفاوت که در آن خط سومی شکل یابد که ضمن تحقق پیروزی در افق حرکت اش ایجاد نظام دموکراتیکی را نیز نوید دهد که حقوق هیچ اقلیت یا اکثریتی در ان تضییع نشده و قابل تضمین باشد . تجربه های تاریخی گوناگون جهان و حتا ایران مصداقی را به نمایش نمی گذارد که گروهی به تنهایی توانسته باشند حقوق تمام طبقات جامعه را محترم شمرده و تحقق بخشند . حتا اگر میرحسین موسوی در بیانیه اش نوشته باشد که “پیروزی ما شکست هیچ کس نیست” نمی تواند هیچ امیدی را برای دیگر گروه ها زنده بدارد که اگر شکست نخورند آیا پیروز هم شده اند یا نه ؟
اپوزیسیون در خطوط یک و دوِ فعلی در ابتدا باید بیندیشند که در راه این همدلی چه رفتارها و افکاری را کنار بگذارند و چه افکار و رفتارهایی را اتخاذ کنند که بتوانند در نتیجه ی آن نقطه ی همدلی را حاصل کرده و وجوه سیاسی تازه ای بیابند. باید بیندیشد چرا تا اکنون حرکت های اعتراضی مردمی که می خواهند پوشش شان دهند سرکوب شده و هر بار، دیکتاتوری تازه ای قد علم کرده است . باید به این بیندیشد که دیکتاتوریسم اکنون در پایگاه های توده ای خودش هم دچار تشتت و دوگانگی شده است و اگر این خط سوم نتواند بخشی از این تشتت را به افتراق بزرگ تبدیل کند و در مقابل دیکتاتوریسم بتواند با سایه ولایی خود و قدرت نظامی اش آن فاصله را ترمیم کرده و با حذف و سرکوب اپوزیسون داخل و خارج و استفاده از قدرت نظامی و امنیتی و پلیسی اش حامیان اپوزیسیون را هم به انفعال بکشاند، دست آوردهای تکامل این صف کشی ها در کجا قابل مشاهده خواهد بود؟
آیا در صورت پیروزی هر کدام از این گروه هایی که اعلام آلترناتیو بودن کرده اند با اخلاق فعلی و عدم ارتقای این اخلاق به خط سوم دموکراتیک آیا حکومت جانشین، هدیه ای تحمیلی به توده های مبارز جامعه نخواهد بود ؟
مهم ترین مساله ای که هم اکنون ضرورت این باز اندیشی ها را نمایان می کند صف کشی کامل نیروها و روشن شدن مواضع کلی همه است که شاید ناروشن ترین انها مواضع رهبران اصلاح طلبان باشد. رهبران اصلاح طلبان هنوز مشخص نکرده اند که آیا نه گفتن شان مشخصا به مساله ی ولایت فقیه است و آری گفتن شان به جمهوری ایرانی ست یا تنها استراتژی مقطعی برای رسیدن به قدرت را یافته اند. این مواضع امکان حرکت اپوزیسیون های خارجی را برای همراهی و ارتقا به خط سوم دموکراسی از آنها سلب کرده است .
به نظر می رسد اصلاح طلبان با مواضع فعلی امکان ارتقای حرکت اعتراضی مردم ایران را سلب و کنترل می کنند و این مساله ی مهمی در عدم تحقق دموکراسی است . اصلاح طلبان اکنون پس از تحمیل و تحمل هزینه های فراوان باید به درک این موضوع نایل امده باشند که حفظ اصول و پایه های نظام جمهوری اسلامی تنها و تنها به خلق دیکتاتوری عریان سیاسی ای خواهد انجامید که نتیجه اش سرکوب خود آنها بوده و راه بیرون رفت از این فضا با ارتقا به مرحله ی دیگری از اخلاق سیاسی میسر است .