بررسی مجموعه شعر 54 به دفتر شطرنجی سروده هر مز علی پور
منتشر شده در نشریه هنگام – پنج شنبه 14 تیر ماه 1383
پویا عزیزی – شاید تنها چیزی که ادبیات را غنی و عمیق می کند،جهان بینی درونی شده مولف است، و چون مولف ها متنفاوت و آثار متفاوت تر از یکدیگرند، به طبع باید جهان بینی های مختلف تری، در ماورای این آثار نهفته باشد. پس به کار گیری نقد و انتقاد تنها در صورتی که با اثر و جهان بینی ماورای آن سازگار باشد، جایز است.
شعر ولی از این قاعده فراتر می رود. نه تنها این که گاه اوقات با هیچ نظریه نقد موجودی سازگار نمی نماید، بل خود هیچ قراردادی نمی پذیرد. حالا این قابل قبول می نماید که هر شعری قراردادهای خودش را بگذارد. با این وضع نه تنها منتقد در تنگنا قرار می گیرد – تنگنایی که در آن نظریه های قبلی نقد ناکارآمد می نماید- بل مجبور می شود به کشف قراردادهای جدیدی برود. حال که چنین است باید هر شعری نظریه نقد خودش را در خودش داشته باشد، که دارد. کار منتقد کشف راه در اثر است. راهی که به سرانجامی معهود برسد، که گاه پیچیده است اما نباید گم شد.
از علی پور پیش از «54 به دفتر شطرنجی» مجموعه های با کودک وکبوتر 1360(نشرموج)، «نرگس فردا 1371»(نشر نوید شیراز)، «سپیدی جهان 1376»(نشرقو)، «الواح شفاهی»1377(نشرگیل)، اوراق لاژورد 1377(نشر نارنج) منتشر شده است.hormoz
شعر هرمز از همان ابتدا دارای شخصیت و هویت خاص خود بوده، حتا در آن هنگام که به همراه گروهی با شعری موسوم به موج ناب کار می کرده است. اما به گمان من نام گذاری ژانری از شعر به نام موج ناب از همان ابتدا اشتباه صورت گرفته است، نه این که این جریان را منکر شوم (فقط از لحاظ نام گذاری) اگر منظور این بوده که این نوع شعر را از هرلحاظ واقعا ناب بدانند. مگر این که به شکل دیگری و از زاویه دیگری به این ژانر نگاه شده باشد؛ که اصلا شعر ناب تعریف پذیر و فرمول پذیر و در انحصار کسی نیست و هیچ کسی نمی تواند هیچ شعری را در کل ناب بداند مگر این که در جامعه به توافق قابل قبول باشد. هر شعری در هر حال و دروره ای می تواند شعری ناب باشد. چه از رودکی باشد چه شاملو و یا هرمز علی پور و … اگر اندیشه ای ناب را در ورای خود بپروراند. تازه اگر قبول کرده باشیم که نفس شعر و هنر شعر خود در عین نابیت به سر می برد.
هرمز علیپور پابه پای شعر این مرز وبوم پیش آمده، استخوان سوزانده و متحول شده است. از یک دفتر به دفتر دیگر و از دیروزی به امروزی دیگر. چه که اصولا «ماری که نتواند پوست بیاندازد، نابود می شود. به همان سان جان هایی که از تغییر باورهاشان باز داشته می شوند از جان شدن باز می مانند.»[1] دنیا به اندازه ی همین اتاق شده
همین حدود تنهایی
همین حدود بی خوابی
پس نگو خیلی چیزها با روح ما به گفت و گو هستند
که من در تاریکی دنبال قرص های قلب و اعصابم
پیش تو آمدم که سنگ شدن تهدید جدی بزرگی بود
اما از خواب ترس برداشته ام
پس پرندگان کاغذی را می گردم
و در جایی می نویسم تو آن بهاری هستی که گریه ات این قدر
چه می دانم
این قدر کلید هست که ندیده اید
این قدر آدم هست که از حوالی ِ دو چشم باید راند
و این قدر تو هم بهار نمی مانی[2] در واقع اگر درک کرده باشیم دنیا دارد همواره کوچک می شود. با ظهور تکنولوژی ارتباطات، پست و تلگراف و تلفن و این اواخر ماهواره و به خصوص اینترنت، رویای دهکده جهان به راستی راستین می نماید. اما به نظر دنیا باید از دوراه برای ادمی کوچک شده باشد حتا به وسعت اتاقی و نه بیش تر. نخست آن راه که کل آدمیان را شامل می شود و حاصل ارتباطات گسترده با تمام دنیاست که دنیا را کوچک جلوه می دهد و دیگری از طریق بریدن از ارتباط با دنیا و برای شاعران اتفاق می افتد.
ماندن در همین حدود تنهایی این اتاق، دنیا را به اندازه همین اتاق می کند و این شکل دوم کوچک شدن دنیاست. این نوع دوم هر چند جغرافیای مکانی شاعر و گاه شعر را محدود می کند اما از جنبه دیگری باعث رهایی شاعر از بند عینیات و ورود او به دنیای ذهنیت است.درواقع تخیل شاعر از مرزهای اتاق همواره گذشته و یا جوری با اشیا ارتباط برقرار می کند که در ذهن شاعر بازساخت شده و با وی به گفت و گو بنشینند.
اشیا که خود جزیی از تجربه شاعرانه می شوند به حمایت از تجارب دیگر خواهند پرداخت و این خود جهان بینی شاعر را می سازد. « تخیل هنگامی مفید می افتد که راهگشای ما برای رسیدن به آن چیزی باشد که در تجربه ما از زندگی قابل تصور است و عینیت آن را در سویه تخیل می شود مشاهده کرد. هر چند که تخیل خود فرآیندی ذهنی است، اما نباید با خیالبافی اشتباه پرفته شود».[3] این گونه شعر چنان ذهنین و عینیت را به هم در می آمیزد که اشیا عینیت کامل یافته (در قالب تخیل سودمند) و در عین حال در قدرت اجرایی و توانایی های آفرینشی و بدعت گذاری های زبانی به فرا عینیت رسیده و در مرز ذهنیت کامل قرار می گیرد. شعر چنان مخیل و ذهنی می شود که فقط در نزد شاعر در نزد شاعر کلیدهایی و در ضمیر ناخودآگاه باقی خواهد ماند.
واقعیت این است که مفاهیم در کلمات مجسم می شوند اما در خارج از پوشش مادی شعر هیچ چیز اساسی را تغییر نمی دهند و وجود خارجی ندارند یا اگر دارند مجبورند به تجارب مولف از زندگی رجوع کنند. کلمه از لحاظ بیان مستقیم، فکر و حالت انتزاعی شکل وجودی اش، امور انتزاعی را مجسم می سازد. این کلیدها مربوط به همان جانشینی های تصاویر و تجارب است و گاه زبان را نمادین می کند تا به ابهام برساند.
زبان که در این مجموعه شعر علی پور ساده و روان استو گاه خصلت استعاری و گاه نمادین به خود می گیرد. به زیبایی می تواند با مخاطب ارتباط برقرار کرده و مخاطب را در شعر سهیم و در ضمن نقش عمده و مهمی به او بدهد. تا آن جا که در روند پیش روی شعر و شکل گیری آن در پایان، مخاطب نقش اساسی را بازی می کند. شیوه استفاده از زبان در این مجموعه به شکلی است که علی پور زبان را مدیون خود می کند و به شکلی در کنال ایجاز به تزریق و بیان تصاویر زیبا می پردازد که گاه کلمات از انتقال ان عاجزند. علی پور مفاهیم را از دم دست ترین تجربه های زندگی اش می گیرد، اما شعری را که تحویل می دهد در عبور از فیلتر های ذهنی او تبدیل به عمیق ترین فلسفه های زندگی می شود. توانایی اش در بیان ، زبان را طوری غنی و فشرده می کند که در گزینش های هم نشینی و جانشینی کلمات مجبور می شوند که بارهای مختلفی را بر دوش بکشند و به خاطر این که مخاطب را مجبور کنند در شعر سهیم باشد گاه به سپیدخوانی اش وا می دارند هر چند که این نوع بیان به بیان گفتاری پهلو می زند.
« این ابرها دارند فعل تاسف را صرف می کنند
و گنجشک ها
در بهت بادبادک ها ادامه می گیرند»[4] «حالا بگویم از چند لحاظ و بگویم از یک لحاظ
از یک لحاظ تسکین روح گاه خوب می رود به پیش
از یک لحاظ باید مواظب صدای کفش ها باشیم
از یک لحاظ این پرده باید همین طور باشد
از هر لحاظ اما این منم که باید ملاحظه کنم
در این که هاله های تو پر رنگ ترند شکی نیست
و از قضا چشم ها زرنگ ترند
هشت روز بعد از اینکه پرسیدند
یک جواب نسبی دادم
قطار هم بد نیست
و حالا دیگر هوا شکسته است[5] « پیراهن به رنگ برف را بهانه می سازم
و مفهومی که در تقارن دو پلک در رفت و امد است.
صدای پا می آید
در من چیزهایی مرده و چیزهایی زنده می شود
که ماهی ها
دوست دارند آب را بگذارند
با فلس های روشن به گونه های من بتابد»[6] و یا شعر شماره 35 که نمونه کاملی را در اختیار می گذارد.
این شعر ها دارای تشکل درونی منسجمی خواهند بود که به این سادگی ها کلیدهای تاویلی نمی دهند، اما قدرت شاعر شعر را جوری همراهی می کند که در واقع ساختار را باز و به سمت ژانرهای عینی دیگر می برد. یعنی تشکل درونی را مدام به شکستن وا می دارد و کلمات آن قدر دارای احساس و رقت می شوند که به ذهنیتی کاملا عینی و عینیتی کاملا ذهنی در آمیزه های رمانتیک تبدیل می شوند.
این گروه شعر ها شعرهایی هستند حاصل سلوک شعری شاعری در دوران پر تب و تاب ادبی ای که این روزها دارد کم کم آرامش را تجربه می کند. اگر قبول کنیم که هر اثری حال و هوای دوران آفریده شدن اش را داشته باشد، شعر که خود عاملی فردی تراوش شده از ناخوداگاه جمعی در واکنش به اجتماع، محیط و فرد است. از دیگر عوامل اجتماعی و محیطی حتما تاثیر می پذیرد. او هر چند می گوید « من نمی توانم مثل سگان به روز باشم/ من که دلیل های دلم را/ آب های بی معرفت بردند و گم کردند»[7] اما دلهره و اضطراب امروزی بودن را به همراه دغدغه های شعری اش به جامعه بازتاب می دهد.
اعلام وضعیت این است
دارند مرگ های ساده را کنار هم می چینند
همه می دانند می بینند
و تا حس های من می خواهد یک مجموعه ای بشود
چیزی ترتیب همه چیز را به هم می ریزد
در یک جوانه حالا تصور کن برگ ها به خواب باشند تا
من چگونه بعد از آن همه مزار به پیش تو بنشینم
که در خبرها بارانی ست که آواز ترس را
هر چه کشیده تر می خواند
پنجره ها به نوبت می میرند
دیگر کسی مسافرش را نمی پاید
کلمات هیچ وقت این قدر دچار مشکل نبوده اند
ترجیح اش را کسی حاضر نیست افشا کند.[8] اما از جنبه دیگر هم می شود دید که چیزی که همه چیز را به هم می ریزد را درون خود شاعر جست و جو کنیم. شاید مسایل شخصی و شعر گفتن پس از یک دوره سکوت.
«آخر این زندگی را به شکل طوطی وارش نخواسته ام / سکوت را دوست دارم ولی که مثل شاعران عظیم و وهم انگیز است»[9] در کل این مجموعه چیزی که قطعیت دارد نگرانی و اضطراب است و شاید به دلیل همین قطعیت است که اضطراب می تواند حاکم باشد. چرا که اضطراب هماره حاصل نوعی از گرفتار بودن در بازی زندگی است که همواره می شود خاستگاه اش را باز احیا کرده و یا در قالب حضور عاقبتش را از پیش تعیین کرد. (در اینده) ترسی که این بار همان طور که چهره می نماید و در قالب خبرها به او می رسد. شعر و شاعر در این فضای مبهم هر دو جوری هستند که فریاد از درون شان بر می آید که «کلمات هیچ وقت اینقدر دچار مشکل نبوده اند / ترجیح اش را کسی حاضر نیست افشا کند » چیزی که باید بماند همین رنج شاعر است و همین کلمه ها که گاه گاه در موقعیت های مختلف دچار مشکل اند.
اما حس ترس و خود کلمه ترس کارکرد مهمی در این مجموعه دارد:
«پس حالا پشت ترس هایتان قایم شود». «ما برای ریختن ترس هامان مرگ را برای دیگران می خواستیم». « از تاخیر در تبسم تو می ترسم».
این پرسش نامه بعد از اینکه از قبرستان برمی گردند
همین طور سپید پس داده خواهد شد
در خواب ولی تو تکمیل اش کن اگر که عاشقی
اگر نمی ترسی
حضور تو البته بعد از غروب چشم گیرتر است خانم
همیشه بعد از هزار سالگی علامت ها کشف می شوند
و آدم ها خنثی با دست ها پر تبریک دنیا را قدم خواهند زد
حالا بگو برای این درختان آب یخ بیاورند
حدس تو هم بد حدسی نیست
به این تقویم های مدفون در پلک هایم دقت که می کنی
ولی قرار نبود هرکس به لکنت می افتد من سبز شوم وسط
حس می کنم یک جای دیگری هستم را نمی فهم ام
این کتاب ها یک روز در یک ساحل به هم می رسند[10] ژانری از اینده نگری و دلخوشی در این شعر رخ می نماید، که این هم در نتیجه معتدل شدن حس اضطراب شاعر است که در این شعر به یک عدم قطعیت کلی می رسد و ذهن اش را از بند رنج و دغدغه های شعرش خلاص می کند. «این کتابها یک روز در یک ساحل به هم می رسند»
شعرهای این مجموعه و در کل شعر علی پور را من شعری اندیشه ای-فلسفی می بینم که همراه تصاویر ماهرانه ای ارائه شده است و شعر او از این جهت است که شعری ناب است نه این که متعلق به گروهی موسوم به موج ناب بوده است. تصویر سازی ماهرانه به همراه فضاهای قابل لمس در این گونه از شعر خا به گونه ای از جادو می ماند که گاه آدم را غافل گیر می کند.
«من که مرده به دنیا رو کردم
و از تاریخ به شکل غم انگیزی پرتم کرده اند بیرون
مثل تفاله ای تقویم پا روی من گذاشت»
« در راس تمام ابرها و درختان و منقار پرندگان حتا
گریانی انسان به شکل تاج خروس ها بود»
« و خورشید پیراهن خزه به تن دارد
که دلتنگی ها به این سرعت می آیند»
« درست است که گاه بر بالش های دخترانه سر بگذارم
اما این نمی تواند نگذارد به یاد بیاورم وقتی را که
تو نیمه جان بودی اما به خاک دشمن نگاه نمی کردی
همه چیز به یادم هست»
و یا…
«باران به نامن می کوبد»
جزء نگری و ورود به فضاهای آشنا و سپس ساختن فضاهای دیگر (غریب گردانی) که در ارتباط و رابطه مستقیم با شعر و زندگی است بینامتنی قشنگی ایجاد کرده است. یک شعر از این مجموعه چند متن را در درون خود دارد(اجتماعی ، ادبی، تاریخی و …) که باید واشکافی شده و هر کدام مستقل و در کنار یکدیگر بررسی شوند. انگار متن نخست در سخن دوم حل و لحظه ای از آن می شود و این قدرت شعر و شاعرانگی متن را به اثبات می رساند.
« و شاعرم چنان که یادم رفت جوراب بپوشم/ پیراهنم به یک منزل / و دفترم
غریب گردانی این بیت حافظ است که : در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
شناخت واقعی از شعرهای این مجموعه از ادراک حسی اغاز می شود و در این سطح باقی نمی ماند بل که برای رسیدن به مفهوم که استعاری ، نمادین و پوشیده شده است باید تلاش کرد برای به دست اوردن یک مفهوم به طور تجربی پس از ادراک حسی وارد اثر شد و ماهیت پدیده ها و قوانین موجود و روابط درونی آن ها را که خود شعر می گذارد اشکار ساخت.
هر مجموعه شعر علی پور از آغاز تا امروز مانند ققنوسی است نشسته بر برج بی عاج زندگی اش و گاه که بادی می وزد صداهای زیبای مختلفی سر می دهد. اما از خاکستر این ققنوس مجموعه دیگری شکل می گیرد و این روند ، ادامه پذیر. صداها دیگر نه تنها صدای جنوب است و نه منطقه ای خاص، صدای انسان است و انسانی جهانی، اگر ترجمه راه اش باز باشد. درباره این مجموعه با این همه تفصیل صحبتی کلی کردیم. بررسی بیش تر، بررسی یک به یک شعر را می طلبد. به امید عمر طولانی و مجموعه های بیشتر برای هر مز علی پور.
پی نویس:
[1] – چنین گفت زرتشت/ نیچه
[2] 54 به دفتر شطرنجی، هر مز علی پور، شعر شماره 53 ص 118 و 119
[3]گامی پر از نگین گم شده ی دریا، نگاهی به مجموعه شعر دستی پر از بریده مهتاب محمد بیابانی، پویا عزیزی، فصلنامه هشتاد ، شماره 10
[4] 54 به دفتر شطرنجی، هر مز علی پور، شعر شماره 45 ص 103
[5] همان، شعر شماره 40، ص 93
[6] همان ، شعر شماره 37 ، ص 88 و 89
[7] و [9] همان ، قطعه مزار 34 ، قطعه 5، ص 13
[8] همان
[10] همان
Check Also
توبه کردن شاعر و ماجرای جوانی ما!
توبه کردن شاعر و ماجرای جوانی ما! پویا عزیزی – بیش از ده سال قبل …
Keep up the fantastic work! Kalorifer Sobası odun, kömür, pelet gibi yakıtlarla çalışan ve ısıtma işlevi gören bir soba türüdür. Kalorifer Sobası içindeki yakıtın yanmasıyla oluşan ısıyı doğrudan çevresine yayar ve aynı zamanda suyun ısınmasını sağlar.
Keep up the fantastic work! Kalorifer Sobası odun, kömür, pelet gibi yakıtlarla çalışan ve ısıtma işlevi gören bir soba türüdür. Kalorifer Sobası içindeki yakıtın yanmasıyla oluşan ısıyı doğrudan çevresine yayar ve aynı zamanda suyun ısınmasını sağlar.
reddit where buy priligy Cough Nausea Dysarthria Fall Hyponatraemia Lethargy Leukocytosis Malignant pleural effusion Mean cell volume decreased Mental status changes
generic priligy PMID 12811711 Ineligible study design PubMed 12811711
While we believe that the information contained in the Sites and any CE course offered through the Sites is accurate at the time it is posted to the Sites, there are frequently new scientific discoveries and changes to accepted veterinary practices where buy generic cytotec Estrogen replacement therapy negated the increased mortality from CHD and lung cancer, as the evidence also suggests occurs with tamoxifen 21, 23 25