سپیده خانم و اتهام‌هایش، چاهِ نکنده و منار دزدیده!

یادم می آید که پیش از این جایی نوشته بودم که اینجا غربت است. یعنی همین جایی که من و تو ایستاده ایم و داریم زندگی را می گذارانیم فرقی ندارد کجا باشد. غربت است اگر نه همراه و اگر نه رفیق جان و جهان باشی. می شود بود و این غربت را به حد ممکن غریب گردانی کرد برای دیگری و مفهوم ما را در آن سامان داد. می شود غربت را بر او دو، صد و هزار چندان کرد چنان که دیگر آشنایی نه بر او و نه بر جان و جهان اش نگذرد. انسان هم تا بخواهی شکننده است.

در جامعه بودن و ایجاد روابط بسیار، همواره دردسرهایی هم دارد. به خصوص که این روابط در نشیب و فرازهای زندگی گاه به جای اینکه یاری باشند باری می شوند بر دوش. تا می آیی دوستی و مهر را پرورش دهی ، طوق لعنت می شود و برگردن ات سنگینی می کند چنان که گاهی پوزه بر خاک حس کنی. هم او که گاه دوست یا رفیق خطاب اش کرده ای چون منفعتی دیگر بیابد درست یا نادرست طی نکرده گز می کند و  از این در دررفته ، از در دیگر به بام می رود تا تشت رسوایی ات را بکوبد بر زمین . تقلا چنان می کند در این مورد که گاه چشمانش بر وجدان و انصاف نیز تار می گردد. یا چنان آرام می خزد به زیر گلیم و بر طبل رسوایی ات می کوبد که سینه از گریبان در چاک کردن نشناسی. بعد هم انتظار دارند بگویی که خب گربه آمد و آن دنبه را برد.

یک سال قبل بود. کمی کم تر یا بیش تر. شایعه ای که بعد صحت و سقم آن تایید شد به دستم رسید مبنی بر این که یکی از شاعران ایرانی قرار است با معرفی برخی از رفقای خارج (که البته ایشان را نمی شناختند) از بورس نویسندگان زیر سانسور (موسسه آیکورن) استفاده کنند و به خارج از کشور بیاید، این نام جز داریوش معمار نبود. تنها شاعری که در ایران طبق اطلاعات رسیده آخرین مجموعه شعرش بدون هیچ گونه سانسوری منتشر شده بود .

اطلاعات مهم و موثقی نیز از دوستان در ایران به دستم رسید و من نیز طی نامه ای زیر سانسور و در خطر نبودن ایشان را به اطلاع رفقا و معرفین رساندم و هیچ گاه از این عمل نادم و پشیمان نبوده و به درستی آن همواره ایمان داشته ام. ایشان پس از اطلاع از این حرکت اقدام به تهدید و فحاشی در ایمیل کردند و وقتی دیدند که بید از آن ها نیست که به این بادها بلرزد دست به کار دیگرد شدند.
پس از آن، از دوستان مختلفی به من پیام می رسید که برخی شایعه ها و اتهام های ناموسی و اخلاقی درباره تو در حال انتشار است و عده ای هم این ها را پخش می کنند. برخی می گفتند که معمار با تطمیع و تهدید و فریب از آن ها خواسته و برخی شان هم که خود علاقه مند بودند و از سر رفاقت نامه هایی را نوشتند و منتشر کردند. آن زمان به این موضوع پاسخی ندادم تا اب ها از آسیاب بیفتد.

اما این جریان ها از کجا آب می خورد و سر منشاء این جریان کجا بود؟

از آن جا که ادبیات امروز ایران زیر سانسور و اختناق به قهقرایی رفته است که بازگزداندنش تنها کار یک انقلاب بزرگ اجتماعی است و اخلاق و تعهد هم در جامعه ایرانی جایش را به زد و بند و باندبازی های مضحک و خنده دار داده است و ما هم جماعت گوشه گیری هستیم که این شامورتی بازی را به نظاره نشسته ایم تا بلکه انتری از کلاه شعبده کفتری به در آرد. نتیجه کارهایمان هم جز چشم بندی های محیرالعقول نیست. مثل کبک سر زیر برف کرده و ماتحت را به هوا می بریم و فکر می کنیم که عقل همه تماشاچی ها از یک جنس است و شیرین است.

با خانم سپیده جدیری که بنیان گزار جایزه ادبی خورشید و روزنامه نگار ادبی هستند، رابطه بدی نداشتم و مطلع هم شده بودم که ایشان و همسر نازنین شان با بورس نویسندگان در تبعید به ایتالیا آمده اند و در یکی از شهرهای کوچک در مرکز ایتالیا ساکن اند. تماس ها هم چنان به مهر و عطوفت و آرزوی دیدار برقرار بود تا اینکه همین قضیه پیش آمد. سپیده خانم قصد کرده بود معامله کند. داریوش معمار را به آیکورن معرفی کند و در عوض کتابش در موسسه نشر نگاه منتشر شود آن هم با مجوز اداره ارشاد فخیمه اسلامی در جمهوری دار و شکنجه ایران. بله ایشان چاه را نکنده منار را دزدیده بودند. در یک پیغام صمیمانه به ایشان عرض کردم که این کار درست نیست و این آقای معمار سوابق چماقداری دارد و الان هم مهره مشکوکی است. از آن روز به بعد و بعد از آن پیام من از ایشان کلامی نشنیده ام جز اتهام های بی اساس و پرونده سازی های گز نکرده و دروغ های شاخدار ، انتشار موضوعات خصوصی در ملاء عام و از این دست…

باری این روزها عده ای از همان هایی که شبکه داریوش معمار بودند با پیگیری های محمد تنگستانی درباره پرونده سازی هایی که درباره خودش شده بود شروع به اعتراف کردند و سیستم پشت پرده این اتهامات افشا شد.

من نیز از پی آزردگی قبلی جایش را دیدم که کامنتی بگذارم و بگویم جامعه ادبی ایران بالاخره یک بار باید نسبت به این پدیده که به حق شهریاری مدرنی ست ، موضعی اتخاذ کند که نه از سر میانجی گری و مصلحت اندیشی بل که رادیکال و مشخص باشد. نباید گذاشت که اتهامات اخلاقی به روش حکومت درباره شخصیت های ادبی ساخته و پرداخته و پخش شود و پای خانواده انسان ها و مسایل خصوصی شان به ورطه عمومی کشیده شود.
یک بار به خودمان بیاییم. دیروز تخریب و پرونده سازی اخلاقی برای کوروش کرمپور، محمد تنگستانی، پویا عزیزی، گویا رسول یونان و …. فردا نوبت چه کسی است ؟

این از من و ادبیات من و این از کامنت سپیده خانم: (بخشی که مرتبط به من بود)

“””جز افرادی منفعت طلب که در اروپا و به خصوص، در ایتالیا، بردنِ نامشان حال هر شاعر و هر فعال حقوق بشری را به هم می‌زند… شاهد هم زیاد است برای این ادعا و اگر زیادی به تحریک کردن شما و دوستانتان برای تهمت زدن به دیگران ادامه دهد، مطمئن باشید که شخصا از تک به تک شاعران، فعالان و روزنامه‌نگارانی که این فرد، چه در ایران و چه در اروپا از آنها اخاذی کرده است یا باعث آزارشان شده و همه نیز چهره‌های بسیار موجه و مطرحی در کار خودشان هستند، دعوت خواهم کرد که آبرویش را ببرند. اگر هم تا به حال دست نگه داشته‌ام علتش این است که وقت و انرژی‌ام ارزشش بیش از پرداختن به این گونه موارد است و ترجیح می‌دهم آن را صرف شعر و ادبیات و پرورش فرزندم کنم تا این گونه امور…”””

بله از نظر سپیده خانم من تازه از گزد راه رسیده ام و منفعت طلب هستم و بردن نام من حال هر شاعر و هر فعال حقوق بشری را به هم می زند.  بنده از عده ای اخاذی کرده ام و باعث آزار عده ای دیگر شده ام که قرار است ایشان از آن ها بخواهند که آبری بنده را ببرند.

بله، من تازه از گرد راه رسیده ام چون وجدانم اجازه نمی دهد برای شهرت طلبی دروغ بگویم و برای منافع شخصی هم نویسنده در سانسور باشم و هم از نهادهای ضد سانسور پول دریافت کنم. حال همه شاعران و فعالان حقوق بشر از من به هم می خورد چون آوردن اسم من در کتاب ها در ایران در هر کتابی و به هر دلیل اجازه نشر آن کتاب را می گیرد یا ناشر خود جرات نمی کند که چنین کند. من آدم منفعت طلبی هستم چون از داریوش معمار که یک چماقدار بسیجی بوده است و همه شواهد و حتا خودش هم این موضع را تایید کرده است دفاع نمی کنم. یا احتمالا گاهی از دوستانم پولی به قرض گرفته ام و توانایی پس دادن اش را نداشته ام.

سپیده خانم و اتهام هایش:

اتهاماتی سر بسته از جمله اخاذی و آزار و اذیت و در کامنت های سال قبل مبنی بر تجاوز جمعی در کشور ترکیه به صورت غیر مستقیم به نویسنده این یادداشت از سوی خانم سپیده جدیری و اقای داریوش معمار زده شد که از بابت ابهام آن فکر می کردم که اصلا روی قضیه با من نیست.

از آنجایی که با دوستان نزدیکم تصمیم گرفته ایم که روشن و شفاف باشیم. بالاخره متوجه شدم این اتهامات رو به سوی من دارد و سپیده خانم در یک مکالمه با خانم شبنم آذر دو اتهام را به روشنی بیان کرده اند. اگر چه روشنی این موضوع و نچسب بودن اتهامات برای کسانی که از نزدیک من را می شناسند به روشنی آفتاب است. اما برای این که فضا بیش از این برای ان هایی که نمی شناسند خراب نشود و بدچهره سازی نشود این بار درباره همین دو اتهام توضیحات لازم را می دهم تا راه بر آن هایی که از میان دو سنگ آرد می خواهند بسته شود و دهان های باز نیز فکری به حال خود کنند. اتهامات که روشن شوند توضیحات هم روشن ترند.

اتهام اول : – اخاذی و تلاش برای دریافت پول از کسی که قرار بوده است برایش دعوت نامه بفرستم!

ایشان نام دریافت پول بابت ارسال دعوت نامه را می گذارند اخاذی و از این بابت سود خود را می برند. جالب این جاست که ماجرا اصلا چیز دیگری است و نه پولی دریافت شده و نه دعوت نامه ای فرستاده شده است. فقط ایشان به قصد تخریب واقعیت را تغییر داده یک دروغ بزرگ ساخته و یک اتهام هم از آن ساخته اند. درست شبیه رفیق شفیق شان آقای معمار چماق که معرف حضور خواننده باید باشد!

این پیام ها چند روز قبل میان من و آقای میثم علی پور رد و بدل شده اند که البته برای خانم جدیری هم ارسال شده و ایشان هم طبق گزارش پیام فیس بوک دریافت کردند و پاسخی نداده اند.

به : سپیده خانم ، میثم علی پور- ساعت 20:09 چهاردهم ژانویه 2013

پویا عزیزی: سپیده جان با درود
از این که این ایمیل را برایت می نویسم و وقت ات را می گیرم هم عذرخواهی می کنم و هم مجبورم. خانم شبنم اذر به من گفتند که در مکالمه ای که با شما داشته اند گفته اید که من از کسی که دعوت نامه سفر از من خواسته بود خواسته ام پول بگیرم و اخاذی کنم و این لفظ را در کامنت دیگری هم پای مطلب اقای تنگستانی به کار بردید. سوای از اختلاف و دلخوری من و شما ذکر این نکات و اطلاعات را ضروری می دانم . حتما برای اینکه اطلاعاتتان بالاتر برود و اگر خواستید کسی را دعوت کنید بدانید.

من تنها برای یک نفر قرار بوده دعوت نامه ای بفرستم آن هم دوست عزیزم آقای علیپور بودند که از من خواستند برایشان دعوت نامه ای بفرستم . من قبول کردم و اظهار داشتم که فعلا(در همان مقطع زمانی) وضع مالی مناسبی ندارم و زندگی دانشجویی اجازه نمی دهد که بیمه این دعوت نامه را تهیه کنم و لذا بدون بیمه بی اعتبار است.
باید بدانید چنان چه بخواهید دعوت نامه ای بفرستید برای کسی که از خارج از کشور بیاید.
– باید ضمن داشتن مدارک اقامت معتبر و محل اقامت مناسب یک پرینت معدل بانکی را به میزان مناسبی که پشتوانه باشد یا آخرین بوستا پاگا (فیش حقوقی) را ضمیمه کنید.  اگر کار نکنید و معدل بانکی نداشته باشید باید به اداراه اسیکوراتزیونه دی ایتالیا ( بیمه ایتالیا ) بروید و یک اسیکوراتزیون 30000 یورویی را تهیه کنید. لازم نیست این پول را پرداخت کنید تنها کارمزد بیمه را باید بدهید که تقریبا بیش از 5 درصد است. برای هر دعوت نامه.
این اطلاعات را می توانید از لینک زیر هم ببینید
http://www.vistoturistico.it/compila_invito_turistico.asp?nazione=ITALIA&residenza=IRAN%20Teheran&nome=Visto%20Turistico&id=1&url=visto-turistico.asp

اما خود آقای علیپور را در این نوشته شریک کردم که هم شما و ایشان بدانید که من پولی بابت چیزی نه خواسته ام و نه اینگونه اگر باشد اخاذی نام می گیرد.
میثم می داند که من به او گفتم که پول برای این کار ندارم ولی خانه من هست و می تواند اقامت کند در مدت سفر و مهمان من است. اما هزینه بیمه را من نمی توانم پرداخت کنم و اگر صبر می کند تا من در فرصت دیگری این کار را بکنم و اگر نه پول را بدهد تا من برایش انجام دهم .
از مکالمه میثم با شما خبر ندارم و خودش آن را توضیح می دهد. امیدوارم اگر من حرف اشتباهی را می زنم میثم تصحیح کند. برای تان آرزوهای خوبی دارم . ولی لطفا تهمت و افترا را کنار بگذارید و درباره اتهاماتی که می زنید کمی فکر کنید. اگر چه روش شما در حمایت از داریوش معمار روش خود ایشان است.
با مهر
پویا
لینک تکمیلی
http://www.vistoturistico.it/link_pagine.asp?categoria=ITA&sottocategoria=Come%20fare%20un%20invito

پاسخ میثم علی پور:
به : سپیده جدیری، پویا عزیزی ساعت 13:16 پانزدهم ژانویه 2013

پویا و سپیده ی عزیز

من یک نویسنده یا هنرمندم که تا امروز سعی کرده ام از حاشیه پرهیز کنم و اگر در این فضای مسموم دیگر کسی مرا یک هنرمند بداند و یا نداند. فرقی مگر می کند؟
من تنها در این وادی دوستان خودم را دارم که رابطه مان هم ربطی به ادبیات ندارد اگر چه همه شاعر اند و نویسنده
شما دو دوست نیز تا در ایران بودید، دوستی من را دیده اید و می دانید که در دوستی برای هیچ کدام تان کم نگذاشته ام
و حالا دسترسی به شما ندارم اما خاطرات شما همیشه با من است
خب
حالا اگر قرار است در رابطه ی شما دو نفر دخالت کنم، اول باید یک نکته را مشخص کنم و بگویم که اگر روی سخنم در اینجا با سپیده است، تنها به دلیل آن است که او را نماینده ی احسان عابدی فرض می گیرم . زیرا صحبتی که آن روز ها شده بود با احسان بود نه با سپیده و سپیده در مقام همسر این دوست، حتمن در جریان صحبت های من و احسان بوده است.

داستان از این قرار است
یک روز با پویا صحبت می کردم و می گفتم که می خواهم برای تفریح یک ماهی بیایم اروپا و برگردم. ویزای شینگن بگیرم و اروپا را با پول اندکی که دارم سیاحت کنم
پویا گفت که برای این کار باید حساب مالی ام ساپورت کند تو را اما، حساب مالی من این امکان را نمی دهد
گفتم راه دیگر ندارد؟
گفت تنها راه این است که فلان مقدار (200 یا 300 یورو؟) را به یک اداره بپردازم تا بتوانم تو را دعوت کنم.
گفتم خب بپرداز
گفت ندارم
گفت که اگر داری تو بپرداز که من وضع مالی ام خراب است
من گفتم که خب مهم نیست من دوستانی در ایتالیا دارم که می توانند این پول را به امانت دست تو بگذارند تا من بیایم و این پول را به آنها پس بدهم
گفتم اگر امکان دارد برو و بگو میثم گفته فلان مقدار یورو در اختیار من بگذارید
گفت نه اگر امکان دارد تو خودت این را به آنها بگو
گفتم باشد
و زنگ زدم به احسان و گفتم جریان این است
و احسان گفت که این امکان ندارد
زیرا باید تو جزو خانواده درجه اول طرف باشی
و اگر در این گروه قرار بگیری، دیگر نیازی به پرداخت پول نیست
و صحبت ها در اینجا مسکوت ماند
همین بی کم کاست
….

این پیام تا اکنون از سوی سپیده خانم بی جواب مانده است و احتمالا بی جواب خواهد ماند چون احتمالا فکر می کنند نشُسته پاک هستند. برویم سر اتهام دوم.

تجاوز گروهی در ترکیه به یک خانم و …

فکر کنم هر کدام از خواننده های این متن با این اتهامها به جای دو شاخ، چهار شاخ روی کله شان سبز شود. تخیل سازنده این اتهام به قدری قوی بوده که از نویسندگان داستان های تخیلی هم پیشی گرفته است. اما جهت اطلاع عموم این مساله یکبار و برای همیشه پاسخ داده می شود تا همگان از این موضوع اقامت در ترکیه و سفر من به اروپا مطلع شوند.

من روز پنجم یا ششم اسفندماه 1388 در استانبول با تیم ایتالیایی که قرار بود من و سه نفر دیگر را برای اعزام به ایتالیا ساپورت کرده و کارهایمان را انجام دهد دیدار کردم. پیش از آن هم روز چهارم اسفند همان سال یعنی دو روز قبل از این دیدار در وان ترکیه خودم را به یو ان معرفی کرده بودم و فردا صبح هم به سمت استانبول حرکت کردم.

روز هفتم یا هشتم اسفندماه 1388 نیز برای هر چهار نفر ما ویزای سفر به ایتالیا گرفته شد و همه کارهای مربوط انجام شد اما پلیس ترکیه اجازه خروج از گیت فرودگاه را نداد. پس از این رویداد من مدت سی و چند روز دیگر در ترکیه ماندم که جمعا چهل روز بود و روز چهلم نیز اجازه خروج صادر شد و ترکیه را به مقصد ایتالیا ترک کردم.  آقایان صادق شجاعی، خانم فاطمه فناییان و آقای فرهمند علی پور – آن سه نفر دیگر بودند که از مدتی قبل در ترکیه بودند. این سه نفر می توانند شهادت دهند که در روزهای اولیه تیم ایتالیایی اصلا به من اجازه نمی داد از هتل خارج شوم و پس از آن هم در تمام این مدت من در هتل هایی بودم که اعضای این تیم همواره حضور داشته و هیچ گاه من را تنها نگذاشتند و پشتیبانی کاملی را در ترکیه انجام دادند و تقریبا در حالت قرنطینه ولی ازاد بوده ام. پس نمی توانسته ام جایی دیگر باشم و تجاوزی انجام داده باشم آن هم گروهی و تازه به عنوان یک پناهنده بدون پاسپورت در کشور ترکیه هم زندگی کرده باشم و پلیس ترکیه هم که در برخورد با پناهندگان زبانزد است اجازه خروج من را صادر کرده باشد.

سپیده خانم باید بداند که اگر کسی به کسی پولی داده باشد یا گرفته باشد نمی توان اسم این موضوع را اخاذی گذاشت. باید بداند که نمی توان به همین راحتی و بدون هیچگونه پشتوانه و سند و مدرکی به کسی اتهام تجاوز زد. سپیده خانم اما این روزها کارش از این حرف ها گذشته است و در حمایت از یک چماقدار معلوم الحال به دلیل منافعی که دارد و به خاطر چاپ اثارش در ایران خود به چماقداری بدل شده است که دکانی دو نبشه دارد. یکی در آیکورن ( انجمن حمایت از نویسندگان زیر سانسور) و دیگری در نشریات و کتاب ها و انتشاراتی های ایران که مجوزهای وزارت ارشاد اسلام را دارند. سپیده خانم کارش به جایی می رسد که یک شاعر در ایران را از طریق شکایت به دادگاه جمهوری اسلامی محکوم به زندان می کند و آن شاعر برای پرداخت ما به ازای زندان وسایل خانه اش را می فروشد. بازار دکان های دونبش هم همیشه گرم بوده و سرقفلی شان از آن ها که یک نبش بیش تر ندارند گران تر است.

سپیده خانم باور کنید جامعه ادبی ایران و جامعه سیاسی ایران که چندان هم از هم جدا نیستند آن قدر ابله نیستند. آن قدر شکر نخورده اند که عقل شان شیرین بزند. شما اگر نویسنده در سانسور هستید چطور کارتان هنوز در ایران منتشر می شود. چطور در روزنامه های ایران هنوز می نویسید و چرا نام من از کتاب های منتشر باید حذف شود وگرنه مجوز نمی گیرند. چرا از کسی به عنوان نویسنده در سانسور نام بردید که آخرین کتاب اش بدون هیچ گونه سانسوری در ایران منتشر شده است؟ ادبیات باند بازی و باندهای ادبی البته برای شما جایی مناسب اند چون شما اهل معامله اید و معامله دوست و رفیق و تعهد و شرافت ندارد. معامله یک عملیات است که باید حتما به سود منتهی شود. موفق باشید در معامله های شهرت طلبانه تان.

نهایت این که سپیده خانم باید بدانند که من هم راجع به ایشان چرندیات بسیاری شنیده ام ولی نه آن را به دیگری انتقال داده ام و نه انتشار داده ام و نه دهان به دهان گردانده ام. برای من که تازه از راه رسیده ام و منفعت طلب هستم هنوز چیزی به نام شرافت معنی دارد. اخلاق و تعهد هم در جامعه ایرانی جایش را به زد و بند و باندبازی های مضحک و خنده دار داده است و ما هم جماعت گوشه گیری هستیم که این شامورتی بازی را به نظاره نشسته ایم تا بلکه انتری از کلاه شعبده کفتری به در آرد. نتیجه کارهایمان هم جز چشم بندی های محیرالعقول نیست.

Check Also

توبه کردن شاعر و ماجرای جوانی ما!

توبه کردن شاعر و ماجرای جوانی ما! پویا عزیزی – بیش از ده سال قبل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *